♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اندر دیار خنگولستان افرادی بزیستی افزون زه شمار و میان آنان دخترکی بودی تونی نام کورد تبار از دیار اورامانات و نقل باشد که بس رقیق القلب ببودی چونان که از وی مداوم ریق جاری بشدی زه شدت رقت قلب و خدایش شفا دهد.. گویند ش که بسیار پاستوریزه همی بودی در گفتار و هموژنیزه ببودی در کردار و حرف بد نزدی لیک بعد نشست و برخاست با شیخ المریض گاها الفاظ رکیک بگفتی بنا به نیاز من یوم من الایام چو بدیدی اهل وادی به چس ناله همی مبتلا بگشتندی پس سر به گریبان همی بردی من باب حیلت و مکری بکردی و نگاشتن آغازیدن همی نومودی بر باب عشقولانگی و چس ناله و اهالی بر کتابتش مشتاق و معتاد همی گشتند..چونان که عملیان معتاد گردند بر افیون و تریاک و بر این ره مدامت بداشتی تا بدانجا که خنگولیان مسخ بکردی و پس چونان عجوزه ای خونخوار برایشان سیطره ای بیافکندی سخت و اهل وادی هر صبح تا شباهنگام چشم به دیباچه ی وادی کور بکردند تا مگر سطور کتابتش را بدیدند پس نشئه بگشتند و انگاه هر چه ان ملعون از انان بخواستی؛به طرفهٌ العینی مهیا بکردند و خدایش لعنت کناد زین بین شیخ المریض که بر حکومت خویش بر وادی بیمناک شدی بخواستی تا وی را زه خنگو بلاک همی نوماید لیک آن تونی حیلت باز با ناز و عشوه خرکی بر شیخ رفتار کردی و شیخنا را هم معتاد بکردی و خدایشان لعنت کناد.. نقل است که خویشتن به خنگی همی زدی و سوال بسیار بکردی تا مگر اهل وادی بر وی گمان برند که رقیق القلب باشد حاشا که بسی قصی القلب بودی و به خون خنگولیان تشنه والله اعلم ^^^^^*^^^^^
♦♦---------------♦♦ خبرش راداشتم برای تابستان به اینجا آمده است،هرروز ازپشت پنجره شاهد رفت وآمدهایشان هستم،اماهنوز نیامده،مگرقرارنبود بیاید؟!پس چه شد؟!؟ فرداو فرداهای بعدی هم نیامد،میتوانستم ازطریق مادرم بفهمم چرانیامده چون مادرم با مادرش صمیمی بود،اما دلم راضی نبود که بپرسم،دلم به همین انتظارها خوش بود،دیوانه است دیگر، مگرنه؟!؟ میترسیدم بپرسم و جوابم آنچیزی نباشد که میخواهم،هرطورکه بود گذراندم حتی کلمه ای هم ازمادرم نپرسیدم،باهرصدایی که ازبیرون می آمد سریع پشت پنجره پرت میشدم،آنقدر این کاررا تکرار کرده بودم که همه اهل خانه باشک براندازم میکردند،مهم بود؟!!؟ نه،خودم میدانم که نبود؛.پشت پنجره ایستاده بودم و به میهمانهایی نگاه میکردم که وارد خانه اشان میشوند ولی بازهم شخص آشنایی درمیان آنها ندیدم،یک آن به خودم آمدم باخود گفتم چگونه به یک احساس توخالی دل بستی؟ به نظرت سه سال بس نیست؟،پنجره رابازگذاشتم و برگشتم که روی تخت بنشینم،باصدای متوقف شدن ماشینی ایستادم ولی برنگشتم کسی ازماشین پیاده شد،نفسی عمیق کشیدم بوی آشنایی می آمد،شوکه شدم من این عطر آشناوتلخ رامیشناسم،عطری که بویش تاکیلومترها حس میشود،نمیدانم چگونه خودرابه پنجره رساندم،فقط میدانم تمام وجودم چشم شده بود و اورا وجب میکردم،بادلتنگی، بغض،شادی باهمه حسهای دنیابه او زول زده بودم،پس بلاخره آمد بی معرفت،هیچ تغیری نکرده بود،فقط مردانه ترشده بود،زنگ در رافشرد و باورودش به خانه تصویرش برایم محو شد،همانجا کنارپنجره سرخوردم ونشستم،هنوزهم باورم نمیشد که برگشته،باورم نمیشد،باورم نمیشد،جیغ خفه ای کشیدم و سرم رامیان بازوانم پنهان کردم ^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^ خانمم همیشه میگفت دوستت دارم من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند همیشه شیطنت داشت ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند، میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم. من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی این را که گفت از کوره در رفتم گفتم خدا کنه تا صبح نباشی بی اختیار این حرف را زدم این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رهابود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت ، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد نفس عمیقی کشید و خوابیدیم آن شب خوابم عمیق بود،اصلا بیدار نشدم از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام هزاران سوال ذهنم رامیخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد؟ همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما درظاهر،نه شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود ،پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد
مریدی لرزان نزد شیخ بشد و عارض گشت یا شیخ خوابی بس ترسناک بدیدمی شیخ گفت:بنال ببینم خواب چه دیده ای که بی قراری؟ مرید گفت:به خواب دیدم 3 گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی بقدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی ، در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده وخود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت بقدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمیکرد شیخ دستی بر سر کچلش کشید و لختی آن را خاراند و سپس گفت آن سه گرگ قبوض آب وبرق و گاز بوده که پس از هر ماه وگاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند مرید چون این تعبیر شگرف را بشنید،گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ امریکا خجالت نمیکشه ناواشو🛳 داره میاره خلیج فارس؟ . . . . . . . . . . . . خوبه ما هم نیسان آبیامونو🚙 جلو کاخ سفید پارک کنیم؟ 😉😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اینهمه میگن " تک فرزندی" بده میدونستید اگه تک فرزندی باب بشه و همه یه بچه داشته باشن چه کمک بزرگی به بشریت میشه؟؟؟ . . . . . . . اونوقت سه نسل منقرض میشه ● خواهر شوهر ■ جاری ● باجناق بخدا اگه میدونستی 😜😅 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ با آرايشگره سر دستمزد دعوام شد گفت ريدم تو اين پولي که دادي 😾👊 . . . . . . . . . . . منم عصباني شدم گفتم ريدم تو اين سري که تو زدي 😫👊 جوابم عاقلانه بود نه؟ 🤔😃😂😂😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یارو باباش میمیره داشت گریه میکرد،تلفنش زنگ میخوره جواب که میده یهو گریه هاش بیشتر میشن میگن کی بود جریان چیه ؟؟ 😟 . . . . . . . . . . . میگه پشت سر هم داریم بد میاریم! خواهرم بود...اونم باباش مرده 😐😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه جوری شده . . . . . . . میری سوپرمارکت وقتی بر میگردی باید زندگیتو دوباره از صفر شروع کنی 😑😑😕😂 👆🏻 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ داشتم رپ گوش میدادم بابام گفت این کیه صداش مثله صدای لوله بخاریه گفتم : هیچکس یدونه زد پس گردنم گفت به پدرت جواب سر بالا نده احمق بی تربیت 😐 👆🏻 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩه ﻣﻴﮕﻪ اﻣﺸﺐ ﺑﺮا ﺷﺎﻡ ﻣﻴﺎﻡ ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ ...ﺷﺎﻡ چے ﺩاﺭﻳﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺭاﻙ ﺑﺮﻩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭے؟ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎلےﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ ﺷﺐ اﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻛلے ﻋﻠﻒ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﺟﻠﻮﺵ اﻻﻥ ﻣﺤﺿﺮﻳﻢ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ﻃﻼﻗﻢ ﺑﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻴﺪ ﻣﮕﻪ ﺧﻮﺭاﻙ ﺑﺮﻩ ﻋﻠﻒ ﻧﻴﺴﺖ؟؟ 🤔😇 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به پسره میگن چرا تو ماه رمضون با دوست دخترت حرف نمیزنی؟؟؟ میگه اخه اگه بهش زنگ بزنم باید بگم عشقم 😐 بعد منم روزه ام نمیتونم دروغ بگم 😶 یعنی کشته مرده ی این صداقتشونم اعتقادات هنوز هم نمرده ها 😂😂😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ فقط ممدا درد فاطی ها رو میفهن ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ آیا از چاقی خود رنج می برید . . . . . . . . . . خاک تو سرتون من دارم لذت می برم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ نترس عزیزم ما روزه ایم 😊😊 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ تشکر از آبجی زینب که زحمت بسته جوک امروز رو تنهایی کشید ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ پرسید فرق بین دوست و رفیق چیه؟ گفتم دوست فقط یک آشناست ، یک همکار ، یک همکلاسی ، حتی یک همسایه ، گاهی یک همسفر ، شاید حتی یک همراه ، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع می شود گاهی خداحافظی نگفته تمام می شود یک اشتباه، از دوست بیگانه می سازد اما رفاقت ریشه دارد به روز و ماه و سال نیست ، گاهی در یک آن ، یک لحظه ریشه می دواند ، می رود تا مغز استخوانت ، در تمام جانت ، دلت را قرص می کند به بودنش ، به ماندنش ، به رفاقتش دوباره پرسید فرقش؟ گفتم به هر کس نمی گویی رفیق ، رفیق یک جوری آرام جان است ، قرار است، حرمت دارد دنیا دنیا ، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره ، رفیق ، رفیق می ماند که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست اما امان از وقتی که دلت را میشکند و چه سخت است که نمیفهمد او دلت را شکسته منبع: 💡 گفتنی ها 💡 o*o*o*o*o*o*o*o ام.مخلوق
جیسون پاجت ، پس از یک درگیری خیابانی دچار ضربه مغزی شد ولی پس از بهبودی ، تبدیل به یکی از ریاضیدانان نخبه دنیا شده است حالا اگه ما بودیم از 3 ناحیه قطع نخاع شده بودیم 😐 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر راست دست هستید به مدت دو هفته استفاده از دست چپ و اگر چپ دست هستید استفاده از دست راست ، میتواند به کنترل خشم کمک کند. طبق تحقیقات ، کنترل عضلات و کنترل احساسات در یک راستا قرار دارند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ انفجار خودرو بر اثر استفاده از اسپری خوش بو کننده راننده ماشین ، زمانی داخل خودرو اسپری خوشبو کننده میزند که پنجره ها بسته بوده است ، سپس سیگار را روشن میکند و ماشین منفجر میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نسخه 120 ساله شدن 🔹روز را با میوه شروع کنید🔹 🔹بجای قند کشمش بخورید🔹 🔹نمکدانها را در ویترین بگذارید 🔹 🔹سیر و پیاز بخورید🔹 🔹آب کافی بنوشید🔹 🔹با نوشابه قهر کنید🔹 🔹با روغن زیتون آشپزی کنید🔹 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ زیباترین مکان خواب حیوانات متعلق به قوهاست ، قوها در کودکی در پر مادر میخوابند ، پری که شبیه تخت است میگن طرف تو پر قو بزرگ شده اینه :) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آنجلینا جولی برای تولد 50 سالگی همسر سابقش برد پیت یک جزیره در شمال نیویورک به شکل قلب با 11 کیلومتر مساحت و ارزش 48 میلیارد تومن خریداری کرد و او هدیه داد 😐 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در فلوریدا یک پسر نوجوان 13 ساله برای آزاد سازی بیش از حد باد معده در کلاس دستگیر شد 😐😂 ببین چی به سر همکلاسیاش اومده که شکایت کردن ازش :) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خوردن میوه بعد از غذا باعث میشود تا میوه به همراه غذا در معده بماند و به موقع به رودهها نرسد، ماندن غذا در معده باعث فاسد شدن آن میشود پس توصیه میشود حداقل 1ساعت بعد از غذا میوه خورده شود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نور خورشید بهترین داروی ضد افسردگی طبیعی است. اگر دچار افسردگی هستید قدم زدن در طبیعت در زیر نور خورشید به مدت 21 روز و روزانه یک ساعت افسردگی شما را به صورت چشمگیری بهبود می بخشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در عمق 9 متری آب نور به رنگ قرمز تجزیه نمیشود به همین دلیل اگر دراعماق آب دست غواصان زخمی شود ازبدن خون سبز رنگ خارج میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ رگهای خونی بدن،خود را با دمای محیط وفق میدهند و در فصل گرما گشاد و در سرما تنگ میشوند در بهار بدن نمیتواند خود را با سرعت تغییرات جوی هماهنگ کند که باعث سردرد، کسالت و خواب آلودگی میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ موقع رفتن به استخر از آب استخر نبلعید، چون اگر کسی موقع رفتن به دستشویی خودش رو تمیز نشسته باشه و آب آلوده به میکروب مدفوع بشه شما تا 3هفته دچار مشکلات گوارشی،گرفتگی معده و تهوع خواهید شد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ برای جلوگیری از کم شدن عمر باتری گوشی در زمان شارژ قاب آن را جدا کنید 👈 قاب گوشی مانع از خروج گرمای تولید شده شارژ میشود ، این گرما باتری را به مرور زمان نابود خواهد کرد 👌 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ناپلئون بناپارت دندان های خود را با یک مسواک گران قیمت با بدنه نقره زراندود و پرزهایی از موی اسب و خمیر دندانی متشکل از تریاک تمیز می کرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شلغم یک آنتی بیوتیک طبیعی است اما دقت کنید ، در پخت شلغم به هیچ عنوان سر و ته آن را نزنید چون خاصیت آنتی بیوتیکی آن از بین میرود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تاثیری که دعا کردن بر سلامت مغز دارد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست در روز دعا کنید حتی اگر شده برای 5 دقیق روانشناسان اعتقاد دارند ایمان به نیروی ماورائی امید به زندگی را به شدت بالا میبرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در قدیم قلیان کاربرد درمانی داشت عرق نعنا را به تنهایی درون قلیان بریزید و با مکیدن لوله، هوای عرق نعناع را به ریه ها منتقل کنید ، اینکار ریه ها را تقویت میکند و یک روش درمانی موثر است👌 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جالب بدونید ، سیب در کرە زمین بە قدری متنوع است کە اگر شخصی بخواهد هر روز یک ازانواع سیب را بخورد 20 سال طول خواهد کشید تا همە سیب را امتحان کند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ طبق تحقيقات انيستيتيو قلب، ريه و خون آمريكا، رقص علاوه براينكه باعث كاهش استرس و تنش در بدن و ذهن مى شود، احتمال وقوع بيمارى هاى قلبى را كاهش ميدهد شاد باشید و برقصید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تحقیقات روی 1800 کودک نشان داد اگر مادر تظاهر کند حرفهای نامفهوم نوزاد را میفهمد نوزاد سریعتر زبان باز کرده ، شخصیت قویتری میگیرد و در بزرگسالی بسیار روان صحبت خواهد کرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ غذای تازه بخورید مصرف غذایی که یک یا چندبار فریز شده باشد، در بلندمدت موجب عفونت دستگاه گوارش میشود و در موارد حادتر منجر به مرگ میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ فتحعلی شاه به مدت 37 سال بر ایران حکومت کرد او فقط از 157 زن خود 262 فرزند داشته است و در دوران حکومت خود نزدیک به هزار زن عقدی و کنیز و رقاصه داشت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ با نوشیدن یک لیوان آب قبل از خواب ، اجازه دهید بدنتان در طول شب ریکاوری شود و با خوردن آب در ساعت 8 صبح موتور بدنتان را روشن و از غلظت خون و سکته جلو گیری نمایید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در بعضی کشورها افرادی به عنوان در آغوش گیرنده حرفه ای آموزش میبینند تا توسط مشتریان استخدام و با بغل کردن به آنها آرامش دهند.این بغل کننده های حرفه ای تا ساعتی 320 هزارتومن درآمد دارند 😐 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
راویان اخبار نقل کنند که فی السنوات الماضی عده ای از حرامیان و اراذل و اوباش به وادی خنگولستان قشون کشی بکردندی من باب قتال اهل وادی و تصرف آن چون به دروازه وادی رسیدند ندای هل من مبارز سر همی بدادندی و نفس کش طلبیدند من باب جدال پس اهالی را وظیفه شد بر نبرد با حرامیان اول نفر جوانی نوباوه ببودی بچه زرنگ نام پس به اسبی نشستی و عربده کشان سوی خصم بتاختی لیک چو لشگریان بیشمار حرامی را بنگریستی وز جانب باختر سوی بیابان الفرار بنومودی و خدایش نیامرزاد پس نوبت به ننه پفکی بیوفتاد چو آن پیر فرتوت به دروازه وارد بگشتی به زرتی پایش همی بشکستی و چندین نفر دیگر را نیز اسیر و منطر خویش بگردانی و خدایش شفا ندهاد پس از وی نوبت به رویا نامی بیوفتادی لیک چو بیادش بیامدی که با جمله خنگولیان بحث و جدل بداشتی و قهر ببودی زه جانب خاور حرامیان الفرار بفرمودی و خدایش آشتیش ندهاد پس نوبت به مریخی نامی بیوفتادی که بسی مشکوک بنومودی لیک آن لعین چو حرامیان بدیدی سویشان برفتی و خویش تسلیم بکردی و جمله اخبار و احوال وادی را دودستی بدیشان عرضه بداشتی و خدایش لعنت کناد پس نوبت به ملوس و قرقری و ملودی و بلقیس و تونی و باقی برسیدی...لیک چو اینان لشکریان حرامی را بدیدندی پس جیغی بکشیدی و در خویش بشاشیدی و به وادی بگشتی و اندر پس دیواری پنهان بگشتی و خداشان نابود کناد چون این حالت بر اهل وادی بگذشت و مردمان بدیدند که از شیخ المریض لعین له بو و بخاری بر نخیزاد...پس سوی بزرگمردی ستار نام از اهل شیراز جنت فراز بگشتند تا چاره کند این بلوا را شیخ ستار دستی بر محاسنش کشیدی و وادی نشینان را فرمود تا منجنیقش بر دروازه بیاوردند..پس فرمود شیخ المریض را دست و پابسته بیاوردند و اندر منجنیق بگذاشتند وز میان جمع کسی گفت:ای شیخ ستار...این چه کار باشد که شیخ المریض را که بزرگ ما باشد و مهتر ما در منجنیق افکندی تا پرتابش نومایی سوی خصم پس ستار فرمود: همه دانید که شیخ مریض بباشد و نتواند خویشتن کنترل نوماید بر جهاز معده..پس بوی گند و تعفنش بیداد همی کند و چو جمعیت خصم حرامی افزون زه شمار باشد و عنقریب سوی ما حمله نومایند و کشتارمان همی کنند..نیکو باشد که شیخ المریض را سویشان پرتاب همی کنیم و بر نتیجه این فعل منتظر بباشیم والله اعلم... پس شیخ را پرتاب همی کردند بر حرامیان و شیخ چونان خمره بر وسط حرامیان فرو بیوفتاد و منفجر بگشت و وز بوی تعفنش جمله سپاه خصم سقط بگشتند و باقی زنده ماندگان نیز تار و مار شدند و نیرنگشان باطل بگشت و زان فکرت شیخ ستار احدی جرات نداشتی بر تهاجم بر وادی و خدایش رحمت کناد
خانمم همیشه میگفت دوستت دارم من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم از همان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند همیشه شیطنت داشت ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟ یک شب کلافه بود ، یا دلش میخواست حرف بزند ، میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم من برای فرار از حرف گفتم : میبینی که وقت ندارم ، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کَنه به من میچسبی گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی این را که گفت از کوره در رفتم گفتم خداکنه تا صبح نباشی بی اختیار این حرف را زدم این را که گفتم خشکش زد ، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم ، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت ، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد نفس عمیقی کشید و خوابیدیم آن شب خوابم عمیق بود ، اصلا بیدار نشدم ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد !!؟ همسرم دیگر بیدار نشد،دچار ایست قلبی شده بود شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ، نه شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم ، اما طبق معمول وقتش را نداشتم بعدها کارهایم رو براه شد ، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم ، کشوی کنار تخت را باز کردم ،یک نامه آنجا بود ،پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی ، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد حالا فهميدم ، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بايد بیشتر مواظب حرفها بود گاهی زود دیر میشود
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم